سلبریتی یعنی آدمی معروف در زمینه‌ای، که درآمد بالایی دارد و طرفداران زیادی؛ یعنی سلبریتی‌ها را مردم می‌سازند. امّا در واقع سلبریتی‌ها هم دارند مردم را می‌سازند!
سلبریتی، خوبش خوب است و بدش بد!
سلبریتی خوب، با استفاده از توجّه و اعتماد مردم، زندگی دیگران را زیبا و زیباتر می‌کند و دانشی را نشر می‌دهد در اجتماع و به حل مشکلات جامعه‌اش کمک می‌کند و دردی از دردهای مردم می‌کاهد. امّا سخن من نه از دردِ ایشان بود، خود از دردی بود که ایشان‌اند! اینان دردند و بودِ خود را نیازمند جراحات به چرک اندر نشسته‌اند»!
درد من، درد ما، آن کسی است که با سوءاستفاده اعتماد مردم، ازشان پول می‌گیرد برای سامان دادن زندگی‌ها، ولی تنها کسی که به سامانی می‌رسد، هم خود اوست! پول را گفتم که شکل مادّی دارد و با اینکه چرک کف دست است، از کف رفتنش جانکاه است! وگرنه سلبریتیِ بد، وقت هم هست، عقل، اندیشه، امید، اعتماد.
اصلاً یکی سلبریتی باشد و سردسته بشود و مسیر درست زندگی را نشان مردم بدهد، چه ایرادی دارد؟؟. درد آنی است که گمراهت می‌کند، تحقیرت می‌کند، گولت می‌زند، ناامیدت می‌کند، دروغ می‌گوید، فقط اخبار بد برایت می‌گوید. و تو باز هم چشم به دهان او داری!
سلبریتی خوب می‌شود کسی که فکر تو را راه می‌اندازد و سلبریتی بد می‌شود آنکه تو را از فکر می‌اندازد!
آن که امروز چیزی می‌گوید و فردا زیرش می‌زند و دقیقاً برعکس نظر دیروزش را در بوق و کرنا می‌کند و هر جا جیبش پُرتر بشود می‌رود و کارهایش بر اساس نفع خودش است و نه نفع دیگران، آدم خوبی هم نیست، چه برسد به سلبریتی خوب بودن!
آن که بازیگریش خوب است حتماً می‌تواند نقش یک انسان فهیم یا بااحساس یا به‌فکر یا دغدغه‌مند را هم برای ما بازی کند. بدون اینکه حقیقتاً آنطور باشد!
اصلاً فرض کنیم حرف یک بازیگر قابل استناد باشد. خب بازیگر سینما بازیگر است و بازیگر تئاتر هم بازیگر. سوال این است که چرا حرف‌های یک بازیگر سینما برایمان بیشتر مورد توجّه است؟. هان؟! چون بیشتر می‌شناسیمش؟. خب چرا می‌شناسیمش؟. چون بازی خوبش را در فیلم‌ها دیده‌ایم؟. خب ممکن است آن بازیگر تئاتر بازیش به مراتب بهتر باشد، ولی ما نشناسیمش، چون ما» تئاتر نرفته‌ایم. پس مقصّر ماییم! ما که حتّی بازیگری خوب را هم نتوانسته‌ایم تشخیص دهیم و فقط آنکه بیشتر دیده‌ایم را گذاشته‌ایم جلوی رویمان و بی‌اندیشه برای حرفهایش هورا می‌کشیم!
آن که بازیگریش خوب است حتماً می‌تواند نقش یک انسان فهیم یا بااحساس یا به‌فکر یا دغدغه‌مند را هم برای ما بازی کند. بدون اینکه حقیقتاً آنطور باشد!
اصلاً فرض کنیم حرف یک بازیگر قابل استناد باشد. خب بازیگر سینما بازیگر است و بازیگر تئاتر هم بازیگر. سوال این است که چرا حرف‌های یک بازیگر سینما برایمان بیشتر مورد توجّه است؟. هان؟! چون بیشتر می‌شناسیمش؟. خب چرا می‌شناسیمش؟. چون بازی خوبش را در فیلم‌ها دیده‌ایم؟. خب ممکن است آن بازیگر تئاتر بازیش به مراتب بهتر باشد، ولی ما نشناسیمش، چون ما» تئاتر نرفته‌ایم. پس مقصّر ماییم! ما که فقط آنکه بیشتر دیده‌ایم را گذاشته‌ایم جلوی رویمان و بی‌اندیشه برایش هورا می‌کشیم!
خودمان بزرگشان می‌کنیم و بعد از مدّتی آنها برایمان بزرگتری می‌کنند!!
فقط هم بازیگرها سلبریتی نیستند که. سلبریتی‌ها هم بازیگرند! و سلبریتی بد که بازیگری هم بلد نیست، می‌شود عروسک خیمه‌شب‌بازی و برای ما صورتکی می‌زند که خوشمان بیاید و واقعیّتش را نبینیم و بندهای هدایت خود را می‌دهد دست هر که پول دارد و هر که قدرت دارد.

و امان از افسون زور و زَر که به تزویر و زِر می‌رسد!
به او می‌گویند این را بگو خوشمزه است و آن را بگو بدمزّه است و این را بگو خوب و آن را بگو بد و این را بپوش و آن را بکوب و این را انتخاب کن و آن را نه!. و او هم می‌گوید چشم و ما هم به سلبریتی می‌گوییم چشم و این درد بی‌درمان چَشم و هم‌چَشمی» است که می‌شود آفت جان جامعه‌مان!

کاش کمتر این قوم بی‌جهت به بزرگی رسیده را جدّی بگیریم.
کاش به جای سرگرم شدن به رقص عروسک‌های ناگهان جان‌گرفته، دست عروسک گردان و بی‌اختیاری و بی‌صدایی و بی‌عقلی عروسک‌ها را ببینیم.
کاش کمی بیشتر فکر کنیم.


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها