دبیرستانی بودم که با ادواردو آشنا شدم. آن موقع از اثر علاقه به تیم فوتبال ایتالیا، که البته کلیّت واحدشان را میشناختم و تکتک اگر میدیدمشان نهایتش شش، هفت نفر را تشخیص میدادم، علاقمند زبان ایتالیایی هم شده بودم و هر جا هم که نامی از ایتالیا میآمد ناخودآگاه گوشهایم تیز میشد. همان سالها، که مستند مساوی بود با راز بقا» و تا میگفتی دیشب یه مستند دیدم.» طرف مقابلت میگفت وای! میشینی فیلم این جَک و جونورا رو میبینی؟!» و تو باید ابتدا چند دقیقهای توضیح میدادی که این مستندها با آن مستندها فرق دارند، به لطف مستندهای اجتماعی وحید چاووش، مستندبین هم شده بودم. حالا حساب کنید مستندی دربارهی یک فرد ایتالیایی چطور توجّهم را جلب کرد. کاری بسیار خوشساخت و جذّاب، با داستانی عجیب بود که تصاویر ابتدای آن به خوبی در ذهنم نقش بستهاند: نمایی از داخل ماشینی در حال حرکت زیر بارش شدید باران که جلوی دید را گرفته بود و حرکت برفپاککن که برای لحظاتی قطرات آب را کنار میزد و خیلی زود دوباره باران و مِه جلوی دید را میپوشاند. تصاویری که حالا میتوانم بگویم به صورت نمادین پایان سوالبرانگیز داستان ادواردو را نشان میدادند. ماشینی که به سمت مقصدی نامعلوم میرود و تلاش برفپاککنی خسته که تنها برای لحظهای میتواند حریف رگباری شود که بر شیشه میزند.
سالها بعد، بعد از ایتالیایی خواندنم در دانشگاه، دست تقدیر من را دوباره به ادواردو رساند. نام ادواردو روی یک انجمن اسلامی من را جذب کرد و مدّتی همراه اعضای مخلص و با همّت این انجمن شدم که برای منتشر و ماندگار شدن نام ادواردو و همچنین برای انتشار اخبار تازهمسلمانان و رهیافتگان تلاش میکنند.
به مناسبت برنامهای که این انجمن برای نوزدهمین سال شهادت ادواردو تدارک دیدهاند، لینک مقالاتی را که پیش از این دربارهی او گردآوری و ترجمه کردهام، اینجا میگذارم برای کسانی که تمایل دارند بیشتر او را بشناسند.
داستان زندگی ادواردو آنیلی (۱)
داستان زندگی ادواردو آنیلی (۲)
داستان زندگی ادواردو آنیلی (۳)
یادداشت خبرنگار ایتالیایی از دیدارش با ادواردو در کنیا
درباره این سایت